Amin NEWS

Take care of Freedom and Truth will take care of itself

Amin NEWS

Take care of Freedom and Truth will take care of itself

خداحافظ سهند

 

و اگر مرگ نبود ، دست ما در پی چیزی می گشت ...

 

دیروز شنیدم که برادر یکی از بچه های دانشگاه که اتفاقا هم شهرکی هم هستیم از بین ما رفت ...

آره ... دیگه  سهند تسلیمی  بین ما نیست ....

حتما بچه های قدیمی شهرک میشناختنش ...

از خدای ایران زمین میخوام که روحش رو قرین رحمت کنه و به خانواده ی خوبش صبر بده...

حالا بیاین برای یک لحظه هم که شده براش دعا کنیم...

نمیدونم چرا یکی باید تو اوج جوونی بره یکی هم باید آرزوی مرگ کنه ؟!!!

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است که درافسون گل سرخ شناور باشیم

 

دستی به سازم میزنم

چقدر تنهایی ام را خوب میفهمد

چقدر به من نزدیک است و من...

این صدای شب است

آواز جیرجیرکهای فرورفته در عمق تاریکی

امشب هم مثل شبهای دیگر...

نه...نه...امشب او نیست

دریغا لحظه ای ...کاش لحظه ای...

نیروی عظیم و احساس عمیقی را که پشت این جملات نهفته حس کن

دریاب...دریاب...

میدانم لحظه ای پیش گوشه ای از شب نشسته بودی و پنهانی اشکهایت را پاک میکردی

آری...

یادت باشد تنها هستی...<<ماه بالای سر تنهاییست>>

میدانم...

هنوز هم میگویی که این یک رویاست

رویا که نه...کابوسی دهشتناک...

کاش با طلوع خورشید همه چیز چون گذشته میشد

آری...افسوس

من میدانم و تو هم میدانی که این ناممکن است

تنها چیزی که باقیست چند قطعه عکس است و دنیایی خاطره و...

و زمانی که میگذرد

و اکنون تو...

تو که چهره ات را دگرگون دیدم و...

چقدر خسته بودی...

چشمان زیبایت گواه اشکهای پاکت بود

از خدای برگهای فروریخته از اوج درخت می خواهم...

می خواهم که تا آنسوی گل همراهت باشد...

 

امین

سیزدهم آذر 1384 خورشیدی

تهران- ایران

 

 

بهار در پاییز

درود بر همه شما

بی ریاترین و پاک ترین احساساتم به پای کسانیکه همیشه همراهم بوده اند.....

مدتی نبودم...اسیر نگاهی بودم.اسیر نگاهی که میدانم از کجا آمد...میدانم که میرود چون نگاهش همان نگاه بهاری است .نگاه بهار به پاییز ....

توان ندارم....در این روزهای سخت یگانه همراهم،یگانه دوستم سازم است...چه آسان با من سخن میگوید و من چه سخت میشنوم...

بغضم در گلوست .موسیقی زیبای قطرات باران آنگاه که زمین را نوازش میکنند مجالم نمیدهد...میگریم ...کاش میشد گریه های مرا ببیند...او همیشه مرا خندان دیده،کاش برای یک بار هم که میشد میتوانستم در مقابل او بگریم... آیا کسی هست که به او بگوید ...بگوید که دوستش دارم؟؟؟

امشب تیرگی شب با من سخن میگوید...به یادم میآورد نگاه اول را در یک صبح پاییزی...

نمیدانم...میخواهم برای همیشه فراموشش کنم... با اینکه مدت کوتاهی گذشته اما دیگر توان ندارم...هنوز پاییز تمام نشده اما من به آخر خط رسیده ام ...کاش در آخرین لحظه به او میگفتم....میگفتم....

هوای سردی ست ...آسمان تاریک است ....حتی ماه هم پشت ابرهای پاییزی ست ...تنهای تنها هستم...

 

 

 

که  میداند اکسیر کدامین عشق روی سبز بهاران را اینگونه زرد می کند

که می داند قدرت کدام عشق بهار را پاییز می کند

من می دانم و تو می دانی که  پاییز انعکاس عشق بهار است

که می داند در  غم تو ای فرشته ی روشنایی و گرمای شبهای تیره و سرد پاییز

در غم دوری تو ای تنهاترین خاطره ، ای یگانه روزنه ی امید همه ی نا امیدی های  وحشتناک مرگ آور

تنها در غم تو بهار پاییز شد

آری ..... آواز می دهم ، به همه می گویم که پاییز بهار بود ....   پاییز بهار بود

خزان ستایش زیبایی توست

پاییز برگ های طلاییش را هر بار به نشانه ی عشق تو به زمین می افکند     .... و می میرد

ولی من هرگز نمی دانم پاییز هنگامی که آخرین برگش را به زمین می افکند چه احساسی دارد .....

من هرگز نمی فهمم چون هیچوقت عاشق نبوده ام

اما از عاشقی پرسیدم عشق چیست

گفت تلا لو  همه ی زیبایی ها در  معشوق

آری  حال می دانم معشوقِِِِِِ ِ پاییز کیست

معشوقِِِِِِ ِ پاییز  بهار بود 

 

 

 

 

ماه رمضان هم دوباره اومد...تبریک...خوشحالم که امسال هم اونقدر سالم هستم که بتونم روزه بگیرم...راستی دم دمای افطار من رو هم دعا کنید...یادتون نره


دوستان...این دو شعر رو از کتاب تصمیم آغاز سفر با تو اثر آقای رضوی براتون نوشتم.......

 

گریز

 

خواهم که گریزان شوم از مردم مست

شاید که فراموش کنم آنچه که هست

جایی بروم که دور باشم از شهر

جایی که فضا نباشد آلوده به زهر

یک کلبه و یک کوزه و یک سفره نان

یک تکه زمین که گل بروید در آن

یک دشت که انتهای آن ناپیدا

یک برکه پر از ماهی سرخ و زیبا

یک آینه تا فاش کند بودن را

یادم بدهد دوباره خندیدن را

یک پنجره تا نور بتابد برمن

باران که امید را ببارد برمن

 

 

 

سراب

 

شب طی شد و روز آمد و ما در تب و تابیم

چون بنده عشقیم گرفتار عذابیم

 

ای پیر خرد! صحبت بی فایده بس کن

ما مست شرابیم و گریزان ز عتابیم

 

یک روز اگر بر سر سجاده نشینیم

صد روز دگر بر در میخانه شتابیم

 

چون در سفر عمر تلاش همه هیچ است

زین روست که گه خواب و گهی مست و خرابیم

 

با اشک به دیوار خرابات نوشتیم

معنا چو ندیدیم ، به دنبال سرابیم

 

درود بر شما

فرا رسیدن ماه مهر و آغاز سال تحصیلی جدید را به همه دانش آموزان،دانشجویان،معلمان و اساتید محترم ،آگاه ، مبارز و یا در بند  تبریک میگویم....

در فرهنگ باستانی ایران، مهرماه، ماهِ روشنائی و مهر، ماهِ همبستگی های بزرگ ملّی در پیروزی بر ضحّاک و ضحّاکیان است، هم از این روست که « مهرگان» را به هر سال گرامی می داریم و جشن می گیریم.

این هم یه بخش طنز سیاسی از ابراهیم نبوی:

 

 
 

صداهای مخالف در حکومت یکدست

یک دست صدا ندارد، اما گاهی دو دست هم به دلیل توافق قبلی می تواند صدا نداشته باشد، بسیاری از کارشناسان سیاسی در این موضوع متفق القول هستند که در هر حال صدای دو دست از یک دست بیشتر است، اما برای شنیدن صداهای مخالف در حکومت یکدست این راهها وجود دارد:

۱) معمولا وقتی حکومت یکدست نیست، برای شنیدن صدای مخالف باید به آن کشور وارد شد، در حالی که وقتی حکومت یکدست است برای شنیدن صدای مخالف باید از آن کشور خارج شد.

۲) معمولا در حکومت دو دست مخالفین در خیابان می گویند « هورا، زنده باد»، اما در حکومت یک دست مخالفین در زندان می گویند:« آخ، مردم»

۳) در حکومت دو دست مخالفین در مجلس حرف می زنند، در حکومت یک دست مخالفین در خانه به مجلس فحش می دهند.

۴) در حکومت دو دست مخالفین با فریاد صدایشان را بلند می کنند، اما در حکومت یک دست مخالفین با فریاد صدایشان خفه می شود.

۵) در حکومت دو دست مردم دست همدیگر را می گیرند، اما در حکومت یک دست، یک دست را با دستبند به دست دیگر می بندند، به همین دلیل مردم نمی توانند دست همدیگر را بگیرند.

سیاست خارجی چندمنظوره

اروپا قطعنامه خود را پس گرفت و به این ترتیب پرونده ایران به زودی به شورای امنیت نمی رود. چین و روسیه و پاکستان و هند تلویحا اعلام کردند که مخالف ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت هستند. چین با مشکل حقوق بشر مواجه است، روسیه توسط مافیا اداره می شود، پاکستان را نظامیان اداره می کنند و هند با مشکل گرسنگی مواجه است، تلاش ایران برای یافتن سه چهار کشور مبتلا به ایدز و خشکسالی برای اینکه متحدانش را به هشت یا نه کشور برساند، فعلا بی نتیجه مانده است. فعلا اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان مسوول غیر رسمی سیاست خارجی ایران فعال است، محمود احمدی نژاد رئیس جمهور مواضع انقلابی نظام را اعلام می کند و منوچهر متکی وزیر امور خارجه اظهارات رئیس جمهور را تکذیب می کند، آیت الله خامنه ای مواضع آشتی جویانه جمهوری اسلامی را اعلام کرده و علی لاریجانی موظف است تا مواضع تند نظام را در مورد انرژی هسته ای اعلام کند، این مواضع بوسیله غلامرضا آقازاده رئیس سازمان انرژی اتمی پس از یک روز تکذیب می شود، علی آقامحمدی نیز موظف است که هر زمان همه مسوولان سیاست خارجی ایران مواضع مشترکی را اعلام کردند، موضع جدید و متفاوتی را اعلام کند.

درود بر شما دوستان....

دوستان خوبم...عزیزانم....به تازگی در blogfa یک وبلاگ ایجاد کردم که بیشتر خلوتگاه شخصی میشه و کمتر به موضوعات متفرقه می پردازه ...حالا وقتی ببینید متوجه میشید...اگر لطف کنید و منو به لینکاتون اضافه کنید،من هم حتما جبران میکنم....

اینم آدرسش:http://khalvat-gah.blogfa.com

 

به امید دیدار

درود بر شما همیشه یاران این وبلاگ

تصمیم دارم یک قطعه شعر از حضرت مولانا تقدیمتون کنم

یادمه اولین باری که این شعرو خوندم حسابی رفتم تو فکرو یه کم  گریه کردم ....

خلاصه این شعر برای من کلی حرف داشت...امیدوارم خوشتون بیاد

آن یکی الله میگفتی شبی                       تا که شیرین می شد از ذکرش لبی

           گفت شیطان آخر ای بسیار گو                         این همه الله را لبیک کو

می نیاید یک جواب از پیش تخت               چند الله میزنی با روی سخت

او شکسته دل  شد و بنهاد سر               دید او در خواب خضر را در خضر

گفت هین از ذکر چون وامانده ای              چون پشیمانی از آنکش خوانده ای

گفت لبیُکم نمی آید جواب                       زان همی ترسم که باشم ردَُ باب

گفت آن الله تولبیُک ماست                        وان نیاز و درد و سوزت پیک ماست

حیله ها و چاره جویی های تو                    جذب ما بود وگشاد این پای تو

ترس و عشق تو کمند لطف ماست                زیر هر یا رب تو لبیُک ماست

 

 

 

اگر دین نداری لااقل آزاده باش

 

سلام دوستان

اول سالگرد میلاد امام حسین رو تبریک میگم.امیدوارم آزادی وآزادگی و مبارزه با ظلم و جور رو از این انسان آزاد یاد بگیریم ....

 

بعد باید بگم دانشگاه که نایاب بود بالاخره خودش اومد سراغمون ...  دیگه ماهم میریم دانشگاه و از این حرفا...

 

در آخر هم میخوام بگم که بزودی یک وبلاگ جدید درست میکنم که بیشتر جنبه شخصی داره وخلوتگاه خاطراتم میشه ....وقتی ردیفش کردم حتما بهتونخبر میدم....

 

فدای همه شما عزیزانم

اشکی در گذرگاه تاریخ

از همان روزی  که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که  فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرد !

گرچه آدم زنده بود

 

از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

 

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب،

گشت و گشت ،

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت ،

ای دریغا ...

آدمیت بر نگشت !

 

قرن ما، روزگار مرگ انسانیت است

سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی ست

 

صحبت ازآزادگی،پاکی،مروت،ابلهی ست

صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

قرن "موسی چمبه"هاست

 

روزگار مرگ انسانیت است

من،که از پژمردن یک شاخه گل ،

از نگاه ساکت یک کودک بیمار،

ار فغان یک قناری در قفس،

از غم یک مرد در زنجیر،

- حتی قاتلی بر دار-

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام،زهرم در پیاله،اشک و خونم در سبوست

مرگ او را  از کجا باور کنم؟

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای!جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند!

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردمان با جان ا نسان می کنند!

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

 

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت ،مرگ عشق،

گفتگو از مرگ انسانیت است

 

(فریدون مشیری)





 
  
  

 

الملکُ یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم

 

میلاد حضرت علی رو تبریک می گم ....

چند روز پیش از این  یه تیکه روزنامه ی قدیمی رو می خوندم که روش با فونت درشت نوشته شده بود : "اگر بیت المال علی وار هزینه شود دیگر فقیری نخواهیم داشت" . رفتم تو فکر ...

حتما تا حالا به بچه های خیلی کوچکی که برای گدایی سر چهارراهها ،پشت چراغ قرمز ها ، تو قهوه خونه ها و ... میان برخورد کردید. واقعا دردناکه ...مسوول مستقیم بد بختی این بچه های بی گناه ما هستیم ...ما که در مقابل این همه دزدی و ظلم و زورگویی این رژیم  ساکت نشستیم و هر روز زندگی تکراری  خودمون رو دنبال می کنیم تا به چند تا هدف خیلی خیلی کوچک خودمون برسیم و بعد از چندسال زندگی به امید اینکه میریم بهشت  می میریم...

پیش بینی آینده خیلی هم سخت نیست ...یک نگاه دیگه به این جمله بندازین ، خودتون متوجه میشید :" الملکُ یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم" . حتما همینطور خواهد بود ...

امروز داشتم یه گزارش راجع به علی افشار می خوندم(حتما چندروز دیگه اون گزارش رو میذارم تو وبلاگ)  . یادم افتاد که گنجی و زر افشان و  افشار و افرادی مثل اینها که دنبال عدالت واقعی و آزادی هستن نمیخوان مثل ما بیان بهشت ، می خوان برن جهنم ...(خوب بالاخره جهنم هم باید پر بشه ) .

این متن یک قسمت از وصیت نامه داریوش کبیره که چند هزار سال پیش و قبل از اسلام گفته . حالا الان تو مملکتی که نام اسلام رو یدک می کشه ،- تحت این اسم چه کثافت کاری هایی می شه بماند- آیا این اصل منطقی رعایت می شه؟ نه...نه...نه....چون اگر می شد اینهمه زندانی سیاسی نداشتیم،چون اگر میشد این همه دنبال یه ذره عدالت نمی گشتیم ....:" زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی وهم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد . و رای صادر نماید . زیرا کسی که مدعی است اگرقاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .   "

 

 

الان یاد اون شعر شاهکار بینش پژوه افتادم .قبلا توی وبلاگ گذاشته بودم اما بازم می ذارم :

 

وقتی هر گوشه این شهر پر تزریقی و معتاد

وقتی شاعر سیاست به مسافر کشی افتاد

وقتی باتوم و کشیده زده تو غرور مردم

وقتی ضجه شکنجه توی این همه صدا شده  گم

وقتی پرونده بره زیر دستای یه گرگه

جایی که چرا و اما غلطی خیلی بزرگه

وقتی کودک خیابون نصفه شب آدامس به دسته

اونکه مسِِِِئول و مدیره ، یا خماره یا که مسته

دختر فراری هر شب وقتی تو تخت جدیده

روی موهاش حتی رنگ گل سر رو هم ندیده

وقتی که گلیم تصمیم قد پای من و ما نیست

                      وقتی حرف ،حرف یه فرده ،حرف،حرف  اجتماع نیست
                                 
                                   
وقتی مزه تن تو باب دندون سیاست

جائیکه شعر جدیدت دردسر ساز می شه واست

از دو تا چشمای آبیت شعر گفتن خنده داره

توی شهری که غم نون اشک مردُ در میاره

تقدیم به همه ی عزیزانم

شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا

                       تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا

شبیه یک پرنده، خیس از باران که می آیم

                       تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا

پس از طی کردن فرسنگها راهی که می دانی

                        کنار خستگیها، تکیه گاهم می شوی آیا

شناکردن میان خاک را بد من بلد هستم

                       تو اقیانوس موج آماج را هم می شوی آیا

نگاه ناشیانه من به هستی داشتم عمری

                       تو تصحیح تمام اشتباهاتم می شوی آیا         

ا گر بی روز و بی تقویم ماندم من

                        به و صل فصلهایت، سال و ماهم می شوی آیا

برای دوستم داری گواهت بوده ام عمری

                         برای دوستت دارم گواهم می شوی آیا

شب افسانه ای با تو طلوع تازه ای دارد

                    تو در صبح اساطیری پگا هم می شوی آیا

صبور و ساده ای اما ،عمیق و ژرف،عشق من

                     برای حرف نجوا، نعره چاهم می شوی آیا

پس از صد سال ا گر بد ترجمه کردی نگاهم را

                      به پاس اشکهایم عذر خواهم می شوی آیا

 تو شیرینتر از آن هستی که شادابیت کم گردد

                     و از خود تلخ می پرسم تباهم می شوی آیا